جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

آن دو چشم جاودانه مست

  چشمهایت را از من نگیر ندیدن چشمهای تو ،ندیدن زندگیست و زندگی بدون تو یعنی ندیدن چشمهای تو در دمادم طوفانهای زندگیست نفسم ، جون عمرم جانانم الان که دارمم می نویسم دمه سحره و تو توی خواب نازی هر موقع شب که بر می گردم طرفتو تو را می بینم احساس خوشبختی و خوشحالی همه وجودمو می گیره وقتی اون صورتو ماهتو می بینم،اون چشمهای خوشگلتو که بستی و مژهای بلندتو می بینم اون دست کوچولو چاقالو را می بینم که گذاشتی زیر چونه گرد و خوش تراشت دلم می لرزه وقتی دستاتو تو دستم می گیرم گرمی دستات جون تازه و دوباره بهم می ده همه نگرانی ها از دلم می ره بیرون،اخه تو را دارم که همیشه و همیشه خوشحالم می کنی...
24 آبان 1392
1